کل تفریح من این است که دور از چشم بقیه سیگار بکشم. دوست دارم به خاطر اشتباهاتی که در زندگی کردم، عمدة وقتم را در خانه بگذرانم؛ دیگر برای من تفریحات بیرون از خانه معنی ندارد.
گفتگو با میثم، مرد 28 سالهای که از درس بریده و شغل خاصی ندارد و تمام تفریح و دلخوشی او سیگار است.
گفتوگوکننده
از طریق یکی دوستانم با میثم آشنا شدم و برای ملاقات با او به یکی از شهرهای همجوار تهران رفتم که میثم در آن ساکن بود. برای اینکه میثم را درک کنم، باید با او از نزدیک صحبت میکردم. وقتی به شهر رسیدم او را در یک خانة مجردی دیدیم که در آنجا مهمان بود. در ابتدا، حضور من برای او بهقدری عجیب و غیرعادی بود که حاضر نبود دربارة خودش و شرایط امروزش حرف بزند؛ اما درنهایت به امید اینکه کسی برای او کاری کند، پای سؤالات ما نشست.
میثمِ سیویکساله ویژگی خاصی دارد که در تمام لحظات زندگی او حضور دارد. او «با هر چیزی که حال نکند» به آن بیتوجهی میکند و از آن عبور میکند. شاید دلیل خانهنشینی او همین ویژگی باشد. به گفتة میثم، او نه هنری دارد و نه درسی خوانده، نه درآمدی دارد و نه شغلی؛ حتی دیگر تمایلی به بیرون رفتن از خانه نیز ندارد.
بیآنکه واسطهای در کار باشد، به گفتگو با سوژهای نشستیم که تا ببنیم چه درکی از خود و زندگیاش دارد.
شاید برای شروع بحث لازم باشد که خودت را بیشتر معرفی کنی. چه میزان تحصیلات داری؟
واقعیت این است که من درس نخواندم و تا 28 سالگی به کتاب هم نگاه نکردم! هرچند مدرک لیسانس دارم، آنقدر وضعیتم خراب است که به درد شما نمیخورد!
چه طور کتاب نخواندی اما مدرک لیسانس داری؟
در دوران دبیرستان 5 مدرسه عوض کردم. در دورة کاردانی سه بار دانشگاه عوض کردم و در دورة کارشناسی هم دو بار دانشگاهم را تغییر دادم. اینطور نیست که من درس خوانده باشم و الآن به بنبست خورده باشم، بلکه روزگار امروزم حاصل درس نخواندن دیروز است.
دلیل تغییر مکرر کلاس درس و مدرسه چه بود؟
شاید اصطلاح جالبی نباشد اما حقیقت موضوع این است که وقتی «با محیط حال نمیکردم!» درس هم نمیخواندم و مدرسه را رها میکردم. رفتارم حساب خاصی نداشت…
برای مطالعه ادامه این مطلب باید آن را خریداری کنید