ساعت 12 شب تازه اول شلوغی کار شبانۀ ماست. زنگخورهای 12 شب اکثراً برای آدمهایی است که در تنهاییهایشان زیاد فکر و خیال میکنند، بعد همین فکر و خیالها کار دستشان میدهد
شبهای مأموران اورژانس که در میانۀ بیماری، ناخوشی و مرگ میچرخند چگونه است؟
راوی
علی کاکادزفولی
زندگی شبانه برای محمد معنای دیگری دارد؛ محمد رحیمیدستجردی یکی از کارمندان دلسوز اورژانس است که اوقات زیادی را در شیفت شب گذرانده است. در شیفتهای شب، او زندگیهای شبانۀ زیادی را میبیند که در جدال با مرگاند و هیچکس نمیداند زمانی که صبح شود، پیروز این جدال، مرگ خواهد بود یا زندگی. اگر از محمد بپرسید که شبش چگونه میگذرد، در جواب شما خواهد پرسید: «قبل از 12 شب یا بعد از آن؟» وقتی دید از جوابش تعجب کردم، گفت:
«تا قبل از 12 شب همه چیز عادی است؛ نه اینکه همه چیز خوب باشد، اما عادی است؛ اما از 12 شب به بعد دیگر زمان جلو نمیرود، فرقی هم نمیکند که تلفن زنگ بخورد یا نه، هر دو حالت آزاردهنده است؛ از یک طرف دلت میخواهد تلفن هیچوقت زنگ نخورد، چون به معنای این است که کسی حالش بد نشده و به تو نیاز پیدا نکرده است؛ اما از سوی دیگر، این شب بههرحال باید صبح شود و هرچه بیکارتر باشی، حوصلهات هم بیشتر سرخواهد رفت.»
با خودم فکر میکنم که آنها در پس ذهنشان باید بر سر چه دوراهی عجیبی باشند که هیچکدام حالشان را بهتر نمیکند. برای هرکسی شب، معنا و مفهوم خاص خودش را دارد؛ همۀ ما این را میدانیم و حتماً آدمهای زیادی را هم در طول زندگیمان دیدهایم که هریک به شیوۀ خود شبهایشان را زندگی میکنند. بیشتر آدمها فقط میدانند که زندگیهای شبانه باهم متفاوتاند، اما احتمالاً هیچوقت پیش نیامده باشد که هر شب، همزمان به زندگی آدمهای زیادی سرک کشیده باشند و از نزدیک دیده باشند که شبهای آدمها چه رنگی و چه شکلیاند. اما برای یک کارمند اورژانس قضیه فرق میکند؛ او هم شبهای عمر خودش را میبیند و هم شبهای بقیۀ آدمها را؛ به همین خاطر معناهای متفاوتی از شب را درک میکند که شاید ما کمتر به آنها توجه کرده باشیم. مشاغل زیادی وجود ندارد که با آدمهای متفاوتی سروکار داشته باشند و درعینحال وارد خانههای آنها بشوند و از نزدیک زندگیشان را ببینند و یا حتی با آنها درگیر شوند؛ اورژانس تقریباً ازاینجهت منحصربهفرد است. احتمالاً برای هریک از ما دشوار است که وارد شبهای آدمهای مختلف بشویم و یا از هرکدامشان روایتی جداگانه بخوانیم؛ شب هرکدام از خانههای این شهر با دیگری متفاوت است؛ از من بپرسید که میگویم معنای شب حتی از آدمی به آدم دیگر هم فرق میکند. اگر با محمد همراه شویم، پردههای متفاوتی از یکی از شبهای اورژانسی را خواهیم دید. روایت پیش رو چهار اپیزود است از حالوهوای زیست شبانه در فضای اورژانس؛ از اینکه شب برای یک کارمند اورژانس چه مفهومی دارد و زندگی شبانه او در چنین فضایی و چگونه میگذرد.
همه شبها صبح میشوند؛ بعضی زودتر!
از محمد میپرسم: «تا حالا به این تفاوت حالوهوای شب در خانههای مختلف دقت کردهای؟» طوریکه انگار قبلاً هم به این موضوع فکر کرده باشد، سریع جواب میدهد: «ما در همین رفتوآمدهاست که میفهمیم طبقات اجتماعی چقدر باهم متفاوتاند. من حتی به تفاوت لامپهایی هم که آدمهای مختلف با آن خانههایشان را روشن میکنند، دقت میکنم.» بعد بدون اینکه حرفی بزنم، ادامه میدهد: «شب برای همه صبح میشود، چه برای کسی که در بالاترین نقطۀ شهر خانهای چندهزارمتری دارد و چه برای کسی که در لابهلای کوچهپسکوچههای تنگ و تاریک پایین شهر در یک خانۀ آجری زندگی میکند؛ اما برای یکی زودتر…»
برای مطالعه ادامه این مطلب باید آن را خریداری کنید
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.