با هر زحمتی بود، پست را از نگهبان قبلی تحویل گرفتم و بازهم تسلیم سیاهی، سرما و سکون پوچ و بیمعنا شدم
خاطراتی تلخ از شبهای سرد اردوگاه سربازی
راویی
سید میلاد حسینی
شب- خارجی- یک اردوگاه سربازی در کوههای اطراف بیرجند
اکنون حدود پنج سال از آن شبهای سرد کوههای اطراف بیرجند میگذرد. ساعت دقیقا سه بعد از نیمهشب است. راوی که دانشجوی سال آخر دورۀ دکتری تاریخ است، پژوهشی تازه در مورد تاریخ سربازگیری در ایران را در دست دارد. از لابهلای اسناد و عکسهای تاریخی به بریده جریدهای از روزنامۀ اطلاعات به تاریخ 29 آبان 1305 برمیخورد که در آن نخستین جلسۀ سربازگیری شرح داده شده است: «اولین جلسۀ سربازگیری با حضور جمعیت کثیری، در تکیه دولت تشکیل گردید. آقای سمیعی حکمران طهران طی نطقی به اشخاصی که مشمول سربازی میشوند تبریک گفت…. اسامی، روی ورقههای کوچک، نوشته، لوله کرده در کیسه میریزند. اسامی را از کیسه خارج و قرائت مینمایند. صاحب اسم از بین حضار خارج شده و بالای تخت وسط تکیه دولت رفته … یک لوله کاغذ خارج نموده و در حضور عموم اعضای مجلس باز مینمایند. اگر روی کاغذ نوشته شده بود سرباز شدم، قرعه به او اصابت کرده است و اگر سفید درآمد به کلی رد میشود.» راوی که نه با یک حساب سرانگشتی، بلکه با حساب و کتاب دقیق هم نمیتوانست دریابد که در چندمین جلسه سربازگیری قرعه به نامش افتاد، سرباز شدنش و شبهای آخر دورۀ آموزشی در اردوگاه کوههای اطراف بیرجند را به یاد آورد.
روز اول اردوگاه خستهکننده بود، اما چندان دشوار نبود؛ خستهکننده بود چون انبوهی وسیله را جمعآوری و جابهجا کرده بودیم و چند کیلومتر را از پادگان آموزشی تا محل اردوگاه، تفنگ بر دوش، پیاده رفته بودیم. نزدیکی ظهر هم در اردوگاه باز وسایل را جابهجا و چادرها را برپا کرده بودیم. بعد از ناهار، فرمانده برای رفع خستگی مقداری بدو بایست و بدو بخواب در میان قلوهسنگها و بوتههای خاردار برایمان تجویز کرده بود! در سرازیری تپهها با صدای سوت فرمانده با سرعت رو به پایین میدویدیم و با سوت بعدی شیرجه میرفتیم روی سنگ و خار. اردوگاه در کوههای اطراف بیرجند بود و آنچه در انتظارمان بود سرمای استخوانسوز آذرماه بیرجند بود.
بنمایۀ محوری روایات شبهای اردوگاه را داستان همیشگی و آشنا در خاطرات اغلب سربازها، یعنی ماجرای «خشم شب» تشکیل میدهد؛ فرمان «برپای» ناگهانی در نیمهشبها و صدای شلیکهای هراسناک گلولههای مشقی که از پی آن استقرار سریع در سنگرها و سینهخیز و چیزهایی ازایندست اجرا میشود. اما برای ما تجربۀ خشم شب بسیار سادهتر بود؛ یک برپا و شلیک گلولهای مشقی و بعد پیادهروی شبانه که با آموزش تکراری شناخت آسمان شب و اَشکال ابتدایی نجومی (ذات الکرسی، دب اکبر و اصغر و…) توأم شده بود.
برای مطالعه ادامه این مطلب باید آن را خریداری کنید
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.