زبان عکسها
جامعۀ خصوصی
باران عطایی
نگارنده
آرتور شوپنهاور در کتاب درباب حکمت زندگی از اصطلاحی نام میبرد که برای من جالب و بسی ملموس است. شوپنهاور مینویسد: «به کسی که فکری محدود و متعارف دارد و از فعالیت ذهنی بینیاز است، فیلیستر میگویند.» «فیلیستر» کسی است که به فعالیتهای ذهنی نیاز نداشته باشد؛ هیچ انگیزهای، هستی او را به سوی شناخت و بصیرتی که برایش ارزشی فینفسه داشته باشد، نمیکشاند. تنها لذتهای واقعی او لذات جسمی هستند و گمان میکند که اینها لذات معنوی را جبران میکنند. از این رو خوردن صدف و نوشیدن شامپاین، نقطۀ اوج زندگی اوست و هرچیز که موجب راحتی بدنش شود هدف اصلی او در زندگی است و اگر گرفتار اینها باشد به قدر کافی سعادتمند است! اما به علت اینکه این موهبتها به او تحمیل شدهاند، ناگزیر دچار کسالت و بیحوصلگی میگردد و برای علاج آن به هر کوششی دست میزند: جشن، نمایش، محفل، بازی ورق، قمار، اسبسواری، شرابنوشی، سفر و نظیر آنها. اما با وجود همۀ اینها کسالتش برطرف نمیشود. به زعم من، ما همه به نوعی گاهی فیلیستر بودهایم. برخی کمتر و برخی بیشتر. برخی از آن گذار کردهاند و برخی هنوز گرفتارند. اما نکتۀ حائز اهمیت این است که چرا ما به فیلیستر تبدیل میشویم؟ آیا ذات آدمی به دنبال ارضای امیال جسمی است؟ یا شرایط در تغییر لذات ما اثر میگذارد؟ آیا میتوان گفت که حکومتها در جهش افکار و امیال ما موثر هستند؟ این پرسشی است که به تنهایی جای بحثی طولانی دارد.
اما آنچه باعث شد تا من برای عکاسی از این موضوع ترغیب شوم، این باور بود که خانه در جامعۀ ما به مکانی بدل گشته، برای تجربه کردنِ تفریحاتی که در دیگر جوامع در فضای عمومی شهرها مشهود و قابل دستیابی است و آنچه در هالهای از ابهام و دور از دسترس قرار گیرد، کنجکاوی بیشتری برای کشف و شهود میطلبد. اتفاقاً در این جا آنچه در این هاله است، دست بر قضا اجتماع امیال و لذات بدنی است. همانگونه که شوپنهاور مینویسد: «کسی که هدفش رسیدن به این امیال باشد و گرفتار اینها، به قدر کافی سعادتمند است و انسانی که احساس سعادتمندی کند هرگز از هیچ چیز ناراضی نیست.»
برای مطالعه ادامه این مطلب باید آن را خریداری کنید
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.